- پاش دادن
- پراکنده ساختن
معنی پاش دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- پاش دادن
- پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه، پراکنده کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واگذاشت زبانزدی در منگیا (قمار) و ورزش نوبت خود را در قمار بحریف دادن، در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن
دادن از پیش دادن از قبل، درس را بمعلم پس دادن، ضمه دادن حرف مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را
مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن، پاس داشتن
در ورزش در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری
در ورزش در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
دادن از پیش، دادن از قبل، درس را به معلم پس دادن، ضمه دادن حرف، مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را
پیدا شدن موقع مناسب برای شدن
کنایه از فرصت مناسب دست دادن، موقع مناسب برای کسی پیدا شدن که از آن بهره گیری کند، کسی را نیرو دادن و پشتیبانی کردن
اجازه دادن
جزا دادن مکافات
جواب دادن جواب گفتن اجابت
پالودن پالاییدن
کشت بخشی از زمین مزروعی را بسال دیگر واگذاشتن تا قوت گیرد
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
پس دادن
مدد کردن، یاری کردن
گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد
اظهار عقیده کردن، حکم کردن، رای دادن، چاشتن و یچیرنیدن
بیاد مرده یکسال پس از مرگ او اطعام کردن
آماده کردن، ساز پرداختن
صلح دادن آشتی دادن ایجاد توافق بین دو یا چند تن کردن
عرض سلاح و سامان لشکر
قبض روح شدن، جان سپردن
بهم پیوستن دو چیز سخت (چون دو تکه فلز) التصاق دادن لحیم کردن
شکاف دادن دریدن، پاره کردن
طعام دادن بوقت چاشت
داد کردن، عدل، انصاف
نوبت دادن
کشیک دادن بنوبت
تکیه کردن، استناد کردن
نصیحت کردن، وعظ کردن